چند کلمه‌ای درباره‌ی آمار

چند کلمه‌ای درباره‌ی آمار

منبع عکس

از هر صدتا  آدم

همه‌چیزدان‌ها:

پنجاه و دو.

اونا که مردد هستن:

تقریبا همه‌ی اونای دیگه.

اونا که کمک به حال هستن،

البته اگر خیلی وقتشون رو نگیره:

چهل و نه.

کلاً خوب‌ها؛

چون بلد نیستن خوب نباشن:

چهار شایدم پنج.

اونا که می‌تونن بدون حسادت ازت تعریف کنن:

هیجده.

اشتباه‌کار به‌خاطر جوانی و خامی (می‌گذره):

شصت حالا یکی کم یا زیاد.

اونا که نباید باهاشون در افتاد:

چهل و چهار.

اونا که همیشه ترس دارن بالاخره از یک کسی یا یک چیزی:

هفتاد و هفت.

اونا که می‌تونن شاد باشن:

حداکثر بیست و خرده‌ای.

اونایی که وقتی تنهان بی‌آزارن

ولی وسط جمع وحشی میشن:

مطمئنم بیشتر از پنجاه.

بی‌رحم،

وقتی شرایط بهشون فشار بیاره:

بهتره اصلاً ندونیم 

و حدس هم نزنیم.

مفسران خردمند:

نه چندان بیشتر از پیش‌گوهای خردمند.

اونا که از زندگی هیچی نگرفتن جز یک کمی خنزرپنزر:

سی.

(کاشکی اشتباه می‌کردم)

اونا که پشتشون زیر بار رنج خم شده 

بدون هیچ نوری توی دل این تاریکی:

هشتاد و سه نفر، دیر یا زود به این مرحله میرسن.

اونا که درستکارن:

سی و پنج که البته خیلیه

ولی اگر قرار باشه بفهمن که چرا درستکار هستن:

سه.

اونا که میشه دل براشون سوزوند:

نود و نه.

فانی:

صد از صد

این آماریه که هیچ وقت عوض نمیشه.

ویسواوا شیمبورسکا – ترجمه دکتر ساناز مجرد

اولین بار، سال ۹۳ بود که ساناز من را با شیمبورسکا آشنا کرد. ساناز، ترم نخست دانشگاه، به ما ادبیات فارسی درس می‌داد. یادم است که روز اولی که سر کلاس او نشسته بودم، با خود می‌گفتم کاشکی یک استاد مسن‌تر این‌جا بود. کسی که بیشتر ادبیات خوانده باشد و بیشتر تجربه داشته باشد.

اما چقدر اشتباه می‌کردم.

از مهم‌ترین افرادی بود که با او در این سال‌ها آشنا شدم. کسی که از نزدیک‌ترین دوستانم شد.

چند شب پیش بود که این شعر شیمبورسکا را برای ساناز فرستادم و گفتم که دلم می‌خواهد شعرش را ترجمه کنم. می‌خواستم این شعر را سر آخرین جلسه‌ی کلاس المپیاد بچه‌ها بخوانم. بعد پشیمان شدم و گفتم بگذارم برای بعد امتحان‌شان که شنبه ۱۶ اردی‌بهشت بود؛ ذهن‌شان شاید مشغول شود.

به کمک دو نفر دیگر از دوستانم (شایان مجیدی و بهراد نعمت‌اللهی)، شعر را هم ترجمه کرده بودیم. ساناز یکی دو نکته گفت؛ اما فردایش برایم فایلی را ایمیل کرد. گفت: امیر واقعا ویرایش شعر خیلی سخته. مثل اینکه مجبور شدم ترجمه‌اش کنم.

معلوم بود که ساعت‌ها وقت گذاشته است.

و چه ترجمه‌ی قشنگی شده بود.

من هم با کمال پررویی، با صدای خسته‌ی آخر شب که کمتر از نیم ساعت پس از ضبط این شعر، از خستگی بیهوش شدم، شعر را با صدای نخراشیده‌ی خودم، با پس‌زمینه‌ی موسیقی خاچاطوریان، ضبط کردم.

ساناز در مورد شعر شیمبورسکا می‌گفت:

به‌نظرم درک فلسفه شعر شیمبورسکا فارغ از خوبی یا بدی ترجمه به یک سطحی از تجربه زندگی و بلوغ فکری احتیاج داره.

۱۳ نظر

  1. و فانی : صد از صد.
    خیلی قشنگ بود?

  2. سلام آقای دکتر وقتتون بخیر.حکم استفاده از موسیقی هایی که تو گوگل هست چیه ،ینی باید اونارو بخریم !؟ من چند بار دیدم ک گفته بودین موسیقی های استاد شجریان رو میخرین تا گوش بدین من واقعا از این موضوع خبر نداشتم ک حق الناس محسوب میشه….. میشه نظرتونو بگین….. خیلی تحقیق کردم ولی چیزه خاصی دستگیرم نشد ……

  3. بنیامین خوش پرست

    خیلی وقت بود مجبور نشده بودم برای فهمیدن یه متنی، اونو چندبار بخونم. یا چیزهایی که میخوندم سطحی بودن، یا به احتمال بیشتر من خیلی سطحی ازشون عبور میکردم.
    نمیدونم چرا مجبور شدم چندبار بخونمش تا بفهمم. البته مطمئن هم نیستم که کامل فهمیدم.
    خیلی قشنگ بود. به نظرم راجع به هر پاراگرافش میشه کلی صحبت کرد.

    • آره بنیامین.

      شعرهای شیمبورسکا عمدتاً این‌طوری هستند. دو تا شاعر غیر فارسی‌زبان رو خیلی دوست دارم. یکی شیمبورسکا و یکی لورکا.

      شیمبورسکا عمیقاً Sarcastic صحبت می‌کنه. گاهی اوقات یک مبحث خیلی عمیق رو در چند کلمه در شعر میگه. از اونجایی هم که به قول ساناز، شعر برای کسی هست که حاضر باشه بهش دل بده، خود ساناز هم کاملاً شبیه به سبک خود شیمبورسکا ترجمه کرده. باید بارها خوند.

  4. قلب سرخ برای تو

  5. سلام امیر محمد عزیز

    خیلی وقته وبلاگت رو دنبال میکنم اما اولین باره که دارم نظری مینویسم..
    البته نظر نیست بیشتر تشکره چون قبل از خوندن این نوشته حالم تا حد زیادی بد بود اما این متن و اون قطعه بی نظیر پس زمینه حالم رو واقعا بهتر کرد و امیدم رو برای ادامه دادن بیشتر…
    ازت ممنونم و برات ارزوی بهترین ها رو دارم .
    شاد و سربلند باشی.

  6. سلام امیر محمد!
    نبودی چند وقت.

    چه شعر جالبی، اول فکر کردم قراره یه مطلب علمی راجع به آمار بخونم:).
    تلنگر بود. ممنون.

  7. امیرمحمد عزیز، برای تو و دکتر ساناز عزیز، آرزوی بهترین ها رو دارم و خوشحالم از اینکه امروز این شعر رو شنیدم. همزمان که دارم این رو می نویسم، Funeral March شوپن در ذهنم مرور می شود، نمی دانم چرا چند روزی است دائما مرا در خود غرقه کرده است. در این اثنا، آرزو می کنم در زندگی، به افراد سرزنده و امیدوار و ارزشمندی همچون تو و حلقه دوستانت، بیشتر بر بخورم و افتخار مصاحبت آن ها را داشته باشم.
    خوشحال و سربلند باشی امیر محمد، حقا که به مثل برادر بزرگتر نداشته ام، می مانی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *