هملت و توضیحی در مورد سخن معروف شکسپیر

فکر نمی‌کردم که این‌روز‌ها به سراغ شکسپیر بروم. تصورم این بود که متون شکسپیر ثقیل است و آن را خوب درک نخواهم کرد. احتمالا هم تا حدی فکر می‌کردم که حوصله‌سر‌بر خواهد بود. اما اتفاقاتی افتاد که به سراغ خواندن هملت رفتم.

چندین روز پیش، کتابی دیگر از شل سیلور استاین (قبلا از او چند باری نوشته‌ام) خواندم: هملت از زبان مردم کوچه و بازار.

هملت از زبان مردم کوچه و بازاردر همان روزها، شاهین کلانتری در کانال تلگرامی‌اش، در مورد فواید نمایشنامه‌خوانی نوشته بود. ده مورد از نمایشنامه‌های مورد علاقه‌اش را نیز معرفی کرده بود. در آن لیست، هملت، صدر نشین بود. البته نمی‌دانم شاهین آن‌ها را به ترتیب علاقه‌اش نوشته بود یا نه.

پس از گفته‌های شاهین در مورد فواید نمایشنامه خوانی و خواندن ورژن کوچه و بازاری هملت، تصمیم گرفتم ورژن اصلی هملت را امتحان کنم.

چندین کتاب ناتمام داشتم و می‌خواستم بعد از آن‌ها به سراغ هملت بروم. اما یک روز که بیرون بودم و حوصله‌ی چندانی نداشتم، طبق معمول به کتاب‌فروشی رفتم که کمی خودم را بین کتاب‌ها غرق کنم.

به این کتاب‌فروشی کمتر سر می‌زنم. هم راهش دور هست و هم این‌که معمولا همه‌ی کتاب‌هایی را که می‌خواهم، ندارد.

در آن دفعات معدودی که من به آن‌جا رفتم، خانمی میان‌سال مسئول کتاب‌فروشی بود.

همین‌طوری از او پرسیدم که هملت را دارد یا نه؟

به سراغ قفسه‌ای رفت و پس از دقیقه‌ای گشتن از آن پشت یک جلد کتاب در آورد.

مترجم را نمی‌شناختم. از آن خانم پرسیدم که آیا او مترجم را می‌شناسد یا نه که او گفت: مترجم را نمی‌شناسم ولی این نسخه، برای انتشارات علمی و فرهنگی است. با خیال راحت آن را بخوان.

کتاب را باز کردم و دیدم که در مقدمه‌ی مترجم نوشته شده است:

از این ترجمه راضی نیستم، زیرا اساساً ترجمه‌ی آثار شکسپیر به طوری که از حیث دقتِ تعبیر و حفظِ لطایفِ لفظی و معنوی، با اصل انگلیسی مطابقت کامل داشته باشد، ناممکن است.

همین کافی بود که کتاب را بخرم. همین نکته که مترجم خود بر این موضوع واقف است.

مترجم، ترجمه‌ی هملت را در زمستان ۱۳۰۶ آغاز کرده بود. ایشان تا سال ۱۳۱۰، هفت بار این ترجمه را مرور و اصلاح کرد و سپس با ترجمه‌ی عربی هملت نیز (از سامی الجریدینی) مقایسه کرد. خلاصه، میان آغاز ترجمه و پایان چاپ نخست کتاب، ۱۴ سال فاصله افتاد.

مترجم، تعداد بسیار زیادی پانویس گذاشته است که بدون آن‌ها، بی‌شک کتاب را به اندازه‌ی حال، نمی‌فهمیدم.

خواندن این ترجمه از هملت را شدیدا توصیه می‌کنم.

 

در زیر نیز قسمت‌هایی از کتاب را که دوست داشتم، می‌نویسم.

اگر حوصله نداشتید که کل قسمت‌ها را بخوانید، شماره‌ی ۴ را بخوانید. همه‌ی ما جمله‌ی معروف “بودن یا نبودن، مسئله این است” را شنیده‌ایم. شاید بد نباشد بدانیم که این جمله از کجا آمده است و در چه شرایطی گفته شده است.

 

هملت

اثری از شکسپیر

ترجمه‌ای از مسعود فرزاد

انتشارات علمی و فرهنگی

هملت شکسپیر

۱

این‌ها لباس اندوه است و نه خود اندوه. اما حقیقت اندوه من به هیچ چیز خارجی شبیه نیست و در قلب من پنهان است.

 

۲

(سرتاسر کتاب پر از پند و نصیحت است. این قسمت، نمونه‌ای از آن‌هاست)

بیا تو را تقدیس می‌کنم (دست خود را روی سر لایرتیس می‌گذارد). این چند پند را به خاطر بسپار:

افکار خود را نسنجیده بر زبان میاور و هیچ فکر نسنجیده‌ای را عملی مکن.

گشاده‌رو و خوش‌مشرب باش ولی هرگز قدر خودت را پست مکن.

آن عده از دوستان خود را که در دوستی آزموده و نیکو یافته‌ای با پنجه‌های فولادین نگهداری کن ولی هر تازه‌واردِ ناآزموده‌ای را به دوستی مگزین و اسرار خود را برایش فاش مکن تا شرافتت لکه‌دار نشود.

از داخل شدن به جنگ و نزاع برحذر باش ولی وقتی که داخل شدی کاری بکن که مخالف تو از تو بهراسد.

گوش خود را برای شنیدن سخنان همه‌کس باز کن ولی فقط با عده‌ی کم و برگزیده‌ای دهان سخن بگشا.

اظهارات و عقاید همه‌کس را بشنو ولی قضاوت خود را نزد خود محفوظ بدار.

لباس تو موافق سرمایه‌ات آبرومند باشد ولی عاری از تجمل و جلفی باشد، زیرا لباس غالباً روحیات شخص را نشان می‌دهد.

همچنین، نه قرض بکن و نه قرض بده، زیرا قرض غالباً هم خودش از میان می‌رود و هم دوستی را از میان می‌برد و اساساً مقرون به صرفه نیست.

بالاتر از همه‌ی این ها، خودت را هرگز فریب مده.

نسبت به شخص خودت منصف باش، و آن‌گاه، هم‌چنان‌که شب، بی‌تخلف همواره از پیِ روز فرا می‌رسد، تو نیز نخواهی توانست با احدی به کذب و ریا رفتار کنی.

خداحافظ. تو را باز تقدیس می‌کنم و امیدوارم این پند‌ها در تو مؤثر باشد.

 

۳

سخن بگو. مرا از شنیدن گریزی نیست…

 

۴

هملت: بودن یا نبودن؟ مسئله این است!

آیا شریفتر آنست که ضربات و لطمات روزگار نامساعد را متحمل شویم و یا آن‌که سلاح نبرد به دست گرفته با انبوه مشکلات بجنگیم تا آن ناگواری‌ها را از میان برداریم؟

مردن… خفتن… همین و بس؟

اگر خوابِ مرگ، درد‌های قلب ما و هزاران آلام دیگر را که طبیعت بر جسم ما مستولی می‌کند پایان بخشد، غایتی است که بایستی البته آرزومند آن بود.

مردن… خفتن… خفتن، و شاید خواب دیدن.

آه، مانع همین‌جاست.

در آن زمان که این کالبد خاکی را به دور انداخته باشیم، در آن خوابِ مرگ، شاید رویاهای ناگواری ببینیم!

ترس از همین رویاهاست که ما را به تأمل وامیدارد و همین گونه ملاحظات است که عمرِ مصیبت و سختی را این‌قدر طولانی می‌کند.

زیرا اگر شخص یقین داشته باشد که با یک خنجر برهنه می‌تواند خود را آسوده کند، کیست که در برابر لطمه‌ها و خفت‌های زمانه، ظلم ظالم، تَفَرعُن مرد متکبر، آلام عشق مردود، درنگ‌های دیوانی، وقاحت منصب‌داران، و تحقیر‌هایی که لایقان صبور از دست نالایقان می‌بینند، تن به تحمل در دهد؟

کیست که حاضر به بردن این بارها باشد، و بخواهد که در زیر فشار زندگانی پر ملال، پیوسته ناله و شکایت کند و عرق بریزد؟

همانا بیم از ماورای مرگ، آن سرزمین نامکشوفی که از سرحدش هیچ مسافری برنمی‌گردد، شخص را حیران و اراده‌ی او را سست می‌کند، و ما را وامیدارد تا همه‌ی رنج‌هایی را که در حال کنونی داریم، تحمل نمائیم و خود را به میان مشقاتی که از حد و نوع آن بی‌خبر هستیم، پرتاب نکنیم!

آری! تفکر و تعقل همه‌ی ما را ترسو و جَبان می‌کند، و عزم و اراده، هر زمان که با افکارِ احتیاط آمیز توأم گردد، رنگ باخته و صلابت خود را از دست می‌دهد.

خیالات بسیار بلند، به ملاحظه‌ی همین مراتب، از سیر و جریان طبیعی خود باز می‌مانند و به مرحله‌ی عمل نمی‌رسند و از میان می‌روند…

توضیح آقای فرزاد:

این گفتگوی هملت با خودش از بزرگ‌ترین و مشهورترین قطعات ادبی دنیاست و من با وجود منتهای دقت باز حس می کنم که ترجمه‌ی فارسی، نیمی هم از شیرینی و روانی و نیرومندی اصل انگلیسی را نتوانسته است حفظ کند.

To be, or not to be, that is the question

هملت در یک حالت احساساتی بسیار شدید است و تردیدی سخت برایش حاصل شده است. راه عملی و فوری برای اجرای انتقام پاک و عادلانه، آن‌هم در حالی که کلادیوس مشغول گناه و برای مرگ آماده نباشد، نمی‌بیند. از طرف دیگر پاکی و راستگویی روح هملت بزرگ و جنایتکاری کلادیوس برای هملت هنوز مسلم نشده است. و اصلا از مرگ پدر عزیزش، و رفتار ناشایست مادرش و این گرفتاری اخیر (احتمال قتل پدرش و تکلیف انتقامی که به گردن او افتاده است) بی‌اندازه ناراحت است.

و بالاخره شاید حتی می‌بیند بر فرض هم در این کار خود موفقیت حاصل کند، تازه، پوچی و حقارتِ سرنوشتِ او که این گرفتاری‌ها را بر او تحمیل کرده است، مرتفع نمی‌شود.

این است که چنانکه قبلا هم گفته است: ای کاش خداوند جاوید، خودکشی را منع نکرده بود، اینجا بار دیگر درباره‌ی خودکشی فکر می‌کند، تا شاید با این وسیله از همه‌ی این گرفتاری‌ها آزاد شود.

معلوم است که مدت مدیدی آن‌هم دقیقاً درباره‌ی خودکشی و احتمال نجات خودش به این وسیله فکر می‌کرده است و اینجا به این نتیجه می‌رسد که خودکشی هم چاره‌ی درد او نیست؛ زیرا اطمینان نمی‌توان داشت که انسان پس از خودکشی، خاطرات گذاشته را فراموش خواهد کرد و هم‌چنین به درد‌های تازه‌ای دچار نخواهد شد.

و بالاخره متوجه می‌شود که بر اثر این‌گونه استدلال‌ها، انسان تصمیم به اقدامش دچار تزلزل و حتی وقفه می‌گردد.

و دانستن این نکته را نیز دردی مزید بر درد‌های دیگر خود می‌بیند.

تحلیل روحی هملت هنگام این گفتار با خودش،‌ به نظر نگارنده همان است که در بالا بیان شد.

مسعود فرزاد

 

۵

دیوانگی اشخاص بزرگ را نباید بی‌مراقبت گذاشت.

 

۶

در هر سینه‌ای که عشق شدید جای گزیده باشد

کوچک‌ترین شبهه و شکی، باعث ایجاد ترس عظیم می‌شود

و هر جا که ترس‌های اندک، بزرگ شوند

علامت آنست که عشق شدید در آن‌جا موجود است.

 

۷

شادی یا اندوه هر قدر هم قوی و شدید باشد

چون زایل شد

تکالیفی هم که این عوامل در زمان حدت خود بر ما واجب کرده بود

از ما ساقط می‌شود.

آن‌جا که شادمانی بیش از همه وقت طربناکی می‌کند

اندوه بیش از همه وقت سوگواری می‌نماید.

به جز‌‌ئی سببی نیز، اندوه شادمان و شادمانی اندوهگین می‌گردد.

این جهان پایدار نیست.

 

۸

فکر و آرزو و اراده‌ی ما از خودمان است

ولی نتیجه و عاقبت آن

به هیچ وجه، از آن ما و در اختیار ما نیست.

 

 

۹

(این قسمت طولانی‌تر است. بعضی از جاهای آن را ننوشته ام)

اولین و قدیمی‌ترین لعنتی که بر زمین نازل شد حال مرا شامل است؛ زیرا جنایت من قتل برادری است.

من سخت معطل و مردد مانده‌ام و مانند کسی هستم که مجبور به انجام دو کار باشد اما نداند کدام یکی را اول شروع کند، و در نتیجه از انجام هر دو کار باز می‌ماند.

و دعا چیست به جز قوه‌ای که پیش از سقوط، ما را از سقوط بازدارد، و یا پس از سقوط، ما را مشمول بخشایش نماید؟

آیا ممکن است شخص در حالی که هنوز از نتایج مطلوب جنایت خود برخوردار می‌باشد، عفو شود؟

در این دنیای پر خیانت و تزویر، دستِ زراندودِ جنایت، ممکن است عدالت را از راه راست منحرف نماید، و چه بسا دیده می‌شود که منافع حاصل از جنایت، تبرئه شخص جانی را از پیشگاه قانون خریداری می‌کند ولی در آسمان چنین نیست.

آیا از دست توبه همه‌کاری ساخته نیست؟

اما وقتی شخص نمی‌تواند توبه کند، توبه چه می‌تواند بکند؟

کلمات من به جانب بالا پرواز می‌کنند ولی افکار من هم‌چنان در پایین باقی می‌مانند. کلامی که فکر همراهش نباشد، هرگز به آسمان نمی‌رسد.

 

۱۰

به هر حال کاری را که میل به انجام آن داریم، باید در همان وهله‌ی اول به انجامش اقدام کنیم؛ زیرا میل تغییرپذیر است و به شماره‌ی زبان‌ها و دست‌ها و حادثات، برای آن، موانع و عوایق پیش می‌آید. تعلل مانند آه است که چون از سینه بر می‌آید، شخص را راحت می‌بخشد ولی عمر او را کوتاه می‌کند (قدما معتقد بودند که در مقابل هر آهی، یک قطره خون از قلب انسان مصرف می‌شود و از این رو هر آهی عمر شخص را کوتاه‌تر می‌کند).

 

۱۱

دهاتی اول: این دختره که خودش را کشته تا نجات پیدا کند، آیا بناست با آداب مذهبی مثل مؤمنین مسیحی دفنش کنند؟

دهاتی دوم: راستش را می‌خواهی، اگر این دختره از خانواده وزیر و وزرا نبود، با شرعیات دفنش نمی‌کردند.

دهاتی اول: راست می‌گویی. و چقدر هم بد است که “بزرگان‌ها” در این دنیا بیشتر از برادر‌های مؤمن خودشان بهانه برای غرق کردن یا طناب انداختن خودشان پیدا می‌کنند.

(این گورکن‌ها که البته بی‌سواد هستند، در موارد متعدد لغاتی استعمال می‌کنند که معنای آن را درست نمی‌دانند و یا ساختمانش غلط است. در اصل انگلیسی لهجه‌ی آن‌ها لهجه‌ی عوامانه است).

 

 

۱۹ نظر

  1. سلام وقتتون بخیر اقای قربانی
    پرده سوم صحنه اول صحبت اوفلیا که میگه چنین روح بزرگی از پا درافتاده..همون متنو میتونید برام معنیش کنید درست نمیتونم مفهومش رو متوجه شم، برای یه کاری باید مفهوم این تیکه از متنو بفهمم.
    ممنونم ازتون فک نمیکردم هیچوقت بخوام هملت بخونم اما با خوندن این مطالب راغب شدم که حتما این کارو انجام بدم.

  2. فقط میتونم بگم هنوز آدم خوب تو دنیا هست وَ تو یکی از آنهایی امیرمحمد قربانی
    به شدت تحت تاثیر قرار گرفتم وَ در خوندنش شکی ندارم
    سپاس
    خوب باشی همیشه

  3. سلام واقعا ازت ممنونم بابت این نوشته زیبات آفرین ??

  4. یاد این جمله دوباتن تو کتاب جستار هایی در باب عشق افتادم…
    کاش مسئله بودن یا نبودن بود
    گاهی مسئله سر بودن و نبودن است
    همان لحظاتی که عذابت میدهند اما دلت برایشان لک زده.‌‌..
    هملن لحظاتی ک همزمان هم میخواهی باشی هم نباشی…

  5. سلام دوست عزیز
    امکانش هست قسمت ۹ رو کامل قرار بدی؟ واقعا بهش نیاز دارم برای یک کار هنری ۳>

  6. همه رو خوندم اما ۴ به ویژه برام touchable بود. خوب این هم رفت تو لیست :))

  7. عالی بود خلاصه برداری شما. ممنون
    یک فیلم اقتباسی از هملت بهتر از بقیه است.. محصول ۱۹۶۴ کارگردان روس گریگوری کوزینتسف..
    حتما ببینید. دوبله فارسی هم دقیقا همین ترجمه آقای فرزاد استفاده شده.
    دیشب سینما یک پخشش کرد.

  8. قسمت های قشنگی رو انتخاب کردی.من نخوندنم این نمایشنامه را ولی ارتباط گرفتم با این قسمتهاش و احتمالا سراغ این نمایشنامه برم
    درضمن با عرض تسلیت این روزها،ولی به بهانه تعطیلات هم که شده بیشتر بنویس این چندروز رو.

    • سلام ماهک.
      ترجمه‌ی خوبی هست. گیر آوردیش، همین رو بخون.
      راستش، دو ساعت پیش ناگهانی تصمیم گرفتم که برم یزد! امشب راه میفتم به سمت یزد و دوشنبه صبح برمی‌گردم.
      اگه تونستم قبلا رفتن به سمت یزد، یه پست دیگه می‌نویسم.

  9. عالی بود. دلم خواست دوباره بخونمش. کاش میشد همه جمله هاش توی ذهن بمونه یا اینکه هر کدومش رو گوشه ای یادداشت کرد و مدام سراغش رفت.

    • امروز یه مطلبی می‌خوندم که می‌گفت بیاین به جای خوندن چند کتاب، یک کتاب رو چند بار بخونیم و بیخیال این وسوسه بشیم که کتاب‌های جدید بخونیم. معصومه، از بچه‌های متمم، نوشته بودش. شاید بد نباشه که این رو امتحان بکنیم. من خودم که جز داستان‌های بچگی، هیچ کتابی رو چند بار نخوندم.

      این لینک مطلب معصومه هست.

  10. خیلی جالب بود?
    منم شایدبه همون دلیلی که فکرمیکردم این نمایشنامه ثقیل باشه و نتونم خوب بفهممش نخوندم تاالان متاسفانه.
    ولی این چندقسمتی که اینجا خوندم واقعابرام جالب و روان بود. مخصوصا مورد۶و٩ که نوشتی برام جالب تر ازبقیه بود.
    ممنون که با به اشتراک گذاشتن این نوشته ها،این آثارفوق العاده رو یادآوری میکنی:)

    • سلام مینا.
      حتما بخونش. من الان که خوندمش، مشتاق شدم که نمایشنامه‌ش رو ببینم. نمیدونم به فارسی تا حالا ضبط شده یا نه. به نظرم ارزش داره که ببینیمش.

      • حتما میخونمش پس.
        پارسال یه تئاتر ازش روصحنه بود فکرمیکنم که نمیدونم اون کار رو ضبط هم کردن یا نه.
        ولی سه نسخه فیلم ازش ساخته شده آمریکایی و انگلیسی و روسی که انگلیسی فکرمیکنم جدیدترازاون دوتاست. نسخه روسی ش خوشبختانه دوبله شده به فارسی که من خونده بودم قبلا که این نسخه ش بهتر ازاون دوتای دیگه ست.
        الان که دیدم تونستم یه جا پیداکنم دوبله ش رو
        لینکش رو میذارم اینجا که هروقت خواستی ببینی:)

        http://www.namasha.com/v/ZNbhlYPL

  11. خیلی جالب بود واقعا?
    منم شایدبه همون دلیلی که فکرمیکردم این نمایشنامه ثقیل باشه و نتونم خوب بفهممش نخوندم تاالان متاسفانه.
    ولی این چندقسمتی که اینجا خوندم واقعابرام جالب و روان بود. مخصوصا مورد۶و٩ که نوشتی برام جالب تر ازبقیه بود.
    ممنون که با به اشتراک گذاشتن این نوشته ها،این آثارفوق العاده رو یادآوری میکنی:)

  12. امیر عزیز ❤

    یادم هست که توسط تو با شاهین کلانتری آشنا شدم ؛ یادم هست قبل از اینکه شاهین پست تلگرامی خودش درباره‌ی نمایشنامه خوانی رو بنویسه درجواب یکی از کامنت های من گفته بود که نمایشنامه و فیلم‌نامه بخونم تا بتونم بهتر و زیباتر صحبت کنم.

    مکبث و هملت و شاه لیر و رومئو و ژولیت رو قبلا خونده بودم ولی متاسفانه چون موقع مطالعه خیلی کم سن و سال تر از الان بودم چیز زیادی ازشون متوجه نشده بودم و تنها چیزی که فهمیده بودم کلیات داستان و وقایع بود ؛ مثلا چیزی که اونموقع نفهمیده بودم این توصیفات و توضیحات بسیار زیبای شکسپیر بود که به طرز سحر آمیزی فضا رو برای مخاطب ترسیم می‌کرد.

    قصد دارم در آینده این نمایشنامه ها رو از نو مطالعه کنم .
    ولی گمان می‌کنم قبلش بهتر باشه نمایشنامه‌های ساده‌تر لیست شاهین رو بخونم تا اشتهام برای خوندن چنین لقمه‌های بی نظیری باز تر بشه.

    روزها و شبهای پاییزی زیبایی رو برات آرزو میکنم
    زینب ⭕

  13. امیر عزیز ❤

    یادم هست که توسط تو با شاهین کلانتری آشنا شدم ؛ یادم هست قبل از اینکه شاهین پست تلگرامی خودش درباره‌ی نمایشنامه خوانی رو بنویسه درجواب یکی از کامنت های من گفته بود که نمایشنامه و فیلم‌نامه بخونم تا بتونم بهتر و زیباتر صحبت کنم.

    مکبث و هملت و شاه لیر و رومئو و ژولیت رو قبلا خونده بودم ولی متاسفانه چون موقع مطالعه خیلی کم سن و سال تر از الان بودم چیز زیادی ازشون متوجه نشده بودم و تنها چیزی که فهمیده بودم کلیات داستان و وقایع بود ؛ مثلا چیزی که اونموقع نفهمیده بودم این توصیفات و توضیحات بسیار زیبای شکسپیر بود که به طرز سحر آمیزی فضا رو برای مخاطب ترسیم می‌کرد.

    قصد دارم در آینده این نمایشنامه ها رو از نو مطالعه کنم .
    ولی گمان می‌کنم قبلش بهتر باشه نمایشنامه‌های ساده‌تر لیست شاهین رو بخونم تا اشتهام برای خوندن چنین لقمه‌های بی نظیری باز تر بشه.

    روزها و شبهای پاییزی زیبایی رو برات آرزو میکنم
    زینب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *