بایگانی/آرشیو برچسب ها : سیلوراستاین

شعری کوتاه از سیلوراستاین: دونالد ناشنوا

دونالد ناشنوا، شعری کوتاه از سیلوراستاین است.   ترجمه‌ی آن را از کتاب چراغی زیر شیروانی، نوشته‌ی شل سیلوراستاین، ترجمه‌ی رضی هیرمندی، انتشارات شولا در این‌جا می‌گذارم. اگرچه معتقدم، اصلا به زیبایی متن اصلی آن نیست. +108

ادامه‌ی مطلب

بیگانگی در دوگانگی

بر فراز آن بلندی، سنتوری ایستاده بود. نیمی اسب، نیمی انسان.سم‌هایش، همانند سم‌های یک اسب؛نیرویش، همانند نیروی یک اسب؛غرورش، همانند غرور یک اسب؛اما اشک‌هایش،همانند اشک‌های آدمی.بر فراز بلندی، سنتور در رفت و آمد است،چرخی به دور کوه می‌زند و باز می‌گردد.با دنیای رویاها، فاصله‌ها داشتولی از دنیای آدمی کمی فراتر …

ادامه‌ی مطلب

سیلوراستاین: باید و شاید و خواهد

واقعا نمی‌دانم چرا در کودکی سیلوراستاین نمی‌خواندم. احتمالا هیچ‌وقت در کتاب‌فروشی، چشمم به کتاب‌های سیلوراستاین نیافتاده بود. وگرنه حتما خوانده بودمش. کتاب هانس کریسیتن اندرسون را بارها خوانده بودم. برادران گریم را همین‌طور. داستان‌های متعدد دیگر هم می‌خواندم. کتاب‌هایم پر از لک غذا بود. بچه بودم و با همان دست‌هایی …

ادامه‌ی مطلب

برای کودکان شل سیلور استاین بخوانیم

سیلور استاین مفاهیمِ معمول، عرفی، مسجل و آشنای دنیای امروز را به دیده‌ی تردید می‌نگرد و به کودکان می‌آموزد که می‌توان به آن‌ها از زاویه‌ی دیگری نگریست، زیر بارشان نرفت، با آن‌ها مقابله کرد و تغییرشان داد. این را خانم منیژه گازرانی در مقدمه‌ی کتاب من و دوست غولم نوشته …

ادامه‌ی مطلب