۱ مادرم میگوید خردسال که بودی، اگر با کتابی به خانه برنمیگشتم، گریه میکردی. ۲ سال نخست ابتدایی، یک دایرهالمعارف هدیه گرفتم. از مادر و پدرم. دایرهالمعارفخوانی میکردم. از اول تا آخر. ۳ با پدرم به کتابفروشی رفتم. کتابفروشی کوچک نزدیک خانه. خیلی کوچک. مربع شکل با سه دیوار که …
ادامهی مطلبشب شعر سایه – اسفند ۹۸
نقطههای آغازین. لحظههای ورود. ورودم به سرزمین موسیقی ایران، به خاطر لطفی بود. آنهنگام که بارها و بارها به بیات اصفهان او گوش میدادم. به حالت غریبانهای که در سراسر قطعهاش بود؛ از خود بی خود شدنها و دوباره به خود برگشتنها. ورودم به سرزمین پیانو، به خاطر شوپن بود. …
ادامهی مطلب