بایگانی/آرشیو برچسب ها : بیمارستان نمازی

اتوسایکوگرافی (خودروان‌نگاری) – کوتاه‌نوشته‌های بخش داخلی (به‌روز‌رسانی ۳)

«بر او که در نمی‌زند، در بگشای!» نام نوشته را، از شعرِ فرناندو پِسوآ انتخاب کرده‌ام. Autopsychography. تلاشم این است به جای این‌که فقط از آن‌چه در بیرون روی می‌دهد بنویسم، از آن‌چه در من روی می‌دهد نیز بگویم. می‌خواهم همان‌طور که او در شعری دیگر می‌گوید: بر او که …

ادامه‌ی مطلب

کوتاه‌نوشته‌های اتفاقی

سه‌شنبه ۲۷ اسفند ۹۸ – بیمارستان نمازی – اتفاقات ۱ خلاصه‌اش را بگویم؟ کرونایی‌ها را جدا کرده بودند. در اتاق کناری. اما در این اتاق: متانول. اسکیزوفرنی. متانول. پلاکت پایین. متانول. سکته قلبی. متانول. لخته در ریه. متانول. سکته مغزی. متانول. ضربه به سر. متانول. مصرف شیشه و شامپو. متانول. …

ادامه‌ی مطلب

لحظه‌نگار: نگاه

در هفته‌‌های گذشته، به فاصله‌ای کوتاه، هم لپتاپ و هم هارد اکسترنال‌ام خراب شدند؛ آن هم در این روزها که به شدت فشرده‌اند و حجم کاری‌ام وحشتناک است. جدا از دردسرهایی که داشت، یکی از میوه‌های این خرابی‌ها برای من، مرتب کردن اطلاعاتی بود که بیش از ۶ سال روی …

ادامه‌ی مطلب

خاطرات بخش: لِنا

پیش‌نوشت: ننوشتن از لِنا برای من سخت است و خواندش برای شما. پس آن را نخوانید. به سراغ کار دیگری بروید. شاید نوشته‌ای دیگر، شاید کتابی. شاید فیلمی. شاید … پیش‌نوشت ۲: معنای نام «لِنا» درخشش و نور است. ۱ دی بود. هوا سرد. فضای آن اتاق سردتر. جان‌های مردمان …

ادامه‌ی مطلب

خاطرات بخش: شعور فرزند داشتن

دوباره همان بخش. همان راهرو. همان اتاق‌ها. دوباره همان شکم‌های بر‌آمده و راه رفتن‌های سخت ناشی از آن، همان دست و پاهای ورم کرده، همان چشم‌های زرد شده. دوباره لمس کردن همان کبد‌های بی‌زبان سخت شده که دیگر نمی‌توانند جور بدن بیمار را بکشند. همان کبد‌های از کار افتاده. دوباره …

ادامه‌ی مطلب

خاطرات بخش: شکار اختاپوس – تاکوتسوبو

در راهروی خوابگاه کسی را ندیدم. به اتاقی که صبح نامم را بر قطعه‌ای دستمال کاغذی نوشته و روی تخت گذاشته بودم، رفتم. در اتاق هم، کسی نبود. عقربه‌ی کوچک ساعت در حال نزدیک شدن به یک بود. کارهایم را انجام داده بودم. به سراغ دوباره‌خوانی یکی از کتاب‌هایم می‌خواستم …

ادامه‌ی مطلب

خاطرات بخش: The Show Must Go On

بیمارستان نمازی

بیپ بیپ بیپ. سکوت. کسی بیدار نیست. کسی حرف نمی‌زند. بیپ بیپ بیپ. دوباره چند ثانیه بعد، از بلند‌گویِ قلبِ چندین بیمار، این ریتم سه ضربی به گوش می‌خورد. حدود ۴ صبح است. کارهایم را انجام دادم. شرح حال را از بیماران جدید گرفتم. چند سوال از آن‌ها داشتم و …

ادامه‌ی مطلب

برای کنکوری‌ها (۲): انتخاب رشته و پزشکی – علاقه، خستگی و بی‌انگیزگی، استعداد‌

پیش‌نوشت: کمی طولانی است. قستمی تکراری است. تاحدی پراکنده است. زیادی آلوده به مدل ذهنی من است. ممکن است از نظر دیگر دانشجویان پزشکی یا پزشکان یا اساتید درست نباشد. آن‌ها را با این دید بخوانید که صرفا نظر یک نفر دیگر را بدانید؛ شاید کمکی باشد برای انتخاب مسیر آینده …

ادامه‌ی مطلب

اتفاقات اطفال

پیش‌نوشت: حرف خاصی ندارم. صرفا برای این است که کم می‌نویسم و می‌خواهم خودم را به نوشتن متعهد کنم.   شاید این حرف از پل اکمن باشد. یادم نیست. مطمئن نیستم. این حرف که می‌گوید: هر داستان سه وجه دارد: آن‌طور که تو می‌گویی. آن‌طور که او می‌گوید. آن‌طور که …

ادامه‌ی مطلب

تمرینی برای محک زدنِ Empathy خود

همیشه تلاش کرده‌ام که احساسات بیمارانم و همراهان آن‌ها را درک کنم. وقتی از بیماری خود می‌گویند. وقتی از نداری خود می‌گویند. وقتی از مشکلات‌شان می‌گویند. وقتی از دغدغه‌هایشان می‌گویند و وقتی از خودشان می‌گویند. همیشه کار راحتی نیست. گاهی حرف‌هایشان احمقانه به نظر می‌رسد و گاهی زیادی متعصبانه. گاهی …

ادامه‌ی مطلب