قطعهی زیر را پخش کن. ببین میتوانی تا آخر آن را گوش دهی؟ چه میشنوی؟ خسته شدی؟ حوصلهات سر رفته است؟ کلافه شدهای؟ فکر میکنی که آهنگساز تو را به سخره گرفته است؟ چه فکر میکنی؟ نخست به آن خوب گوش بسپار و سپس ادامه را بخوان. این قطعه را …
ادامهی مطلبخاطرات بخش: شعور فرزند داشتن
دوباره همان بخش. همان راهرو. همان اتاقها. دوباره همان شکمهای برآمده و راه رفتنهای سخت ناشی از آن، همان دست و پاهای ورم کرده، همان چشمهای زرد شده. دوباره لمس کردن همان کبدهای بیزبان سخت شده که دیگر نمیتوانند جور بدن بیمار را بکشند. همان کبدهای از کار افتاده. دوباره …
ادامهی مطلببحران هویت و معنا
۱. بحران پیش رو تو گویی هر کدام از ما، در لحظهی به دنیا آمدن، قطعه زمینی داریم. قطعه زمینی خالی. کم کم نقشهای میکشیم و در این قطعه زمین، خانهای میسازیم. مصالح مختلف میآوریم و با آنها زمینمان را آباد میکنیم. برخی ترجیح میدهیم خانهای چوبی داشته باشیم و …
ادامهی مطلبچند نکته در مورد ریتالین و دوپینگ با آن
بستهی قرص را در دست میگیری. قرص سفید کوچک را در میاوری. به آن نگاه میکنی و به امتحانت فکر میکنی. به این که از بقیه عقبتر هستی. به این که نمیتوانی به اندازهی دوستانت درس بخوانی. به این که آنها قبول میشوند و تو درجا خواهی زد. چشمانت را …
ادامهی مطلبدعوت به شنیدن (۸): تیلمان – گفتوگویی بین ترومپت و ارکستر
چند روز پیش به سراغ یکی از کتابهای فراموششدهی کتابخانهام رفتم: سرگذشت پیانوهرولد شونبرگپرتو اشراق نام پرتو اشراق چقدر برایم آشنا بود. نزدیک صفحهی چهلم کتاب بود که یادم آمد نام او را کجا شنیدهام. دوم دبستان که بودم، جلد دوم مجموعهی هری پاتر را از دوستی هدیه گرفتم. پرتو …
ادامهی مطلبسهگانهی دوقلوها: دفتر بزرگ، مدرک، دروغ سوم – آگوتا کریستوف
تیر ماه ۹۷ بود که به کتابفروشیای رفتم که تعداد زیادی از کتابهایم را از او خریدهام. از آن شبهای پرسهزنی در میان کتابها بود. از این قفسه به قفسهای دیگر رفتن. جلوی هر کدام چند لحظهای متوقف شدن. کتابی را درآوردن. نوشتهی پشت جلد را خواندن. به رنگ و …
ادامهی مطلبخاطرات بخش: شکار اختاپوس – تاکوتسوبو
در راهروی خوابگاه کسی را ندیدم. به اتاقی که صبح نامم را بر قطعهای دستمال کاغذی نوشته و روی تخت گذاشته بودم، رفتم. در اتاق هم، کسی نبود. عقربهی کوچک ساعت در حال نزدیک شدن به یک بود. کارهایم را انجام داده بودم. به سراغ دوبارهخوانی یکی از کتابهایم میخواستم …
ادامهی مطلبخاطرات بخش: The Show Must Go On
بیپ بیپ بیپ. سکوت. کسی بیدار نیست. کسی حرف نمیزند. بیپ بیپ بیپ. دوباره چند ثانیه بعد، از بلندگویِ قلبِ چندین بیمار، این ریتم سه ضربی به گوش میخورد. حدود ۴ صبح است. کارهایم را انجام دادم. شرح حال را از بیماران جدید گرفتم. چند سوال از آنها داشتم و …
ادامهی مطلببرای دانشجویان پزشکی: چه مطالبی را از رفرنس بخوانم؟
توضیح نخست: من نه زیاد میدانم و نه زیاد میخوانم و نه این راه را تا انتها پیمودهام. در این جاده، هنوز همان اوایل راه هستم. هنوز مشغول تماشای اطراف هستم. بر سر دوراهیها درنگ میکنم و برخی اوقات – حتی برای روزها – صبر میکنم تا یک جاده را …
ادامهی مطلبخاطرات بخش: دستهای تو با من آشناست
روزهای تابستانی مرداد را در اتفاقات گوش، حلق و بینی (ENT) در بیمارستان خلیلی میگذرانم. اتفاقاتی که اگر روزی معمولی باشد، حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ مریض دارد. شنبه، ۱۳ مرداد، کشیک داشتم. از همان ابتدای صبح، بیمارها و بیماریها در پشت در اتاق معاینه صف کشیده بودند. نسبت به کشیک …
ادامهی مطلب