تا امروز، هنگامی که نام فنلاند را میشنیدم، تنها یک تصویر به ذهنم میآمد. سبیلیوس. آن آهنگساز که سالها نوید آزادی داد و برای آزادی موسیقی ساخت و به آزادی کشورش کمک کرد. اما از امروز، دیگر فنلاند را تنها با سبیلیوس نمیشناسم. یک واژه را میخواهم از زبانشان وام …
ادامهی مطلببه یاد آن معلم بزرگ، دکتر برتن رز
طبق عادت همیشگی، به جای گوگل، آپتودیت (UpToDate) را باز کردم تا پاسخ سوالم را در آن بیابم. آن چه که تو از سالها پیش برایش تلاش کردی. سریعا کلمات مورد نظرم را جستجو کردم. اما یک لحظه، به نظرم آمد که در صفحهی نخست مطلبی بود که درست ندیدمش. …
ادامهی مطلبسرود مستانهی اندوه زمین
جنابِ رییس، استادانِ گرانقدر، دانشجویانِ محترم؛ از تمامیِ شما برای افتخارِ سخنرانی در این مراسم سپاسگزارم. جملاتِ اولین رییسِ این دانشگاه علوم پزشکی، دنیل گیلمن، را به خاطر میآورم که گفته بود: «یک دانشگاه، مسیرِ اصلیِ خود را گم خواهد کرد اگر کسانی را پرورش دهد که صرفاً دانشی را …
ادامهی مطلبخود-تابآوری
نامهها. نام پوشهای بر دسکتاپام است. پوشهای حاوی نامههایی به دیگران و نامههایی از دیگران. تعدادی نیز، نامههای خودم به خودم است. نامههایی به امیرمحمد کوچکتر، امیرمحمد الان و امیرمحمد آینده. این نوشته نیز میتوانست نامهای باشد. نامهای به خود کنونیام. اما تصمیم گرفتم که آن را اینجا بگذارم تا …
ادامهی مطلبخاطرات بخش: که شاید دیگر پیش نیاید
بعضیها را به بیمارستان میآورند تا بمیرند. دوست ندارم این را بگویم؛ اما یک حقیقت (Fact) است. حقیقتی که با دوستنداشتنِ من قرار نیست عوض بشود. ماجرایی که خواهم گفت نیز به همین حقیقت ربط دارد. ماجرایی که بارها و بارها در ذهنم مرورش کردهام. ماهها گذشته است اما این …
ادامهی مطلبکوتاهنوشتههای اتفاقی
سهشنبه ۲۷ اسفند ۹۸ – بیمارستان نمازی – اتفاقات ۱ خلاصهاش را بگویم؟ کروناییها را جدا کرده بودند. در اتاق کناری. اما در این اتاق: متانول. اسکیزوفرنی. متانول. پلاکت پایین. متانول. سکته قلبی. متانول. لخته در ریه. متانول. سکته مغزی. متانول. ضربه به سر. متانول. مصرف شیشه و شامپو. متانول. …
ادامهی مطلبلحظههای موسیقایی
لنی میگفت: شگفتی موسیقی در آن است که میتواند احساساتی را برانگیخته کند که برایشان نامی نداریم. احساساتی که آنها را به خوبی نمیشناسیم. آری. همینگونه است. شاید این احساسات نام داشته باشند؛ اما تو و من نامشان را ندانیم. شاید ترکیبی از چند حس به شکل همزمان باشد که …
ادامهی مطلبواکنش زملوایس
فقط ۴۷ سال داشت که مرد. طرد شده. تنها. در تیمارستان. از عفونت زخم. از همانچه که سالها برای مبارزه با آن تلاش میکرد. اما، زخمی بزرگتر، بر روی قلبش بود. عمیقتر. دردناکتر. همان زخمی که او را به تیمارستان کشاند. ایگناتس زملوایس (Ignaz Semmelweis) را میگویم. صد و هفتاد …
ادامهی مطلبدوران فیزیوپاتولوژی – روزهای آشنایی با پارهای از رنجهای انسانی
هزاران بیماری را شناختهایم. از رنجهای جسمی انسان. از رنجهای روانی انسان. از رنجهای جسمی و روانی انسان. فکر میکنم با من موافقی که از هم جدا نیستند؛ اینطور نیست؟ و این تقسیمبندیِ جسمی یا روانی، «شاید» صرفا به شناخت اولیه کمک بکند و اگر آنها را جدا ببینم، خودمان …
ادامهی مطلبتیستو و ژیمناستیک و آقای سبیلو و دکتر متخصص امراض مختلف
«امیر، تیستو سبز انگشتی را خواندهای؟» نامش مرا به فکر فرو برد: تیستو سبز انگشتی. چه اسم بامزهای. آن را درست تلفظ میکنم؟ تیسْتو است؟ منظورش از سبزانگشتی چیست؟ لحظهای فراموش کردم که منتظر جوابم است. به خود آمدم. سپس به او گفتم که نه. چند سالی میگذرد از زمانی …
ادامهی مطلب