ادبیات

دستور مصرف – ویسواوا شیمبورسکا

من قرصِ مسکّنم در خانه عمل می‌کنم در اداره تأثیرم پیداست سرِ جلسه‌یِ امتحان می‌نشینم در محاکمه حاضر می‌شوم با دقت تکه‌هایِ لیوانِ شکسته را به هم می‌چسبانم – فقط مرا بخور زیر زبان حلّم کن فقط قورتم بدم و رویش آب بخور. می‌دانم با بدبختی، باید چکار کرد چگونه …

ادامه‌ی مطلب

چند کلمه‌ای درباره‌ی آمار

چند کلمه‌ای درباره‌ی آمار منبع عکس از هر صدتا  آدم همه‌چیزدان‌ها: پنجاه و دو. اونا که مردد هستن: تقریبا همه‌ی اونای دیگه. اونا که کمک به حال هستن، البته اگر خیلی وقتشون رو نگیره: چهل و نه. کلاً خوب‌ها؛ چون بلد نیستن خوب نباشن: چهار شایدم پنج. اونا که می‌تونن بدون …

ادامه‌ی مطلب

چون شفق بال به‌بامِ شب یلدا زد و رفت – کوتاه در مورد رفتن امیرهوشنگ ابتهاج

کمی مانده بود به پنج صبح که با زنگ موبایلم بیدار شدم. از بیمارستان بود. آنکال بودم. دو مریض جدید از اورژانس آمده بودند. می‌خواستم به سمت بخش بروم که پیام دوستم را دیدم. نوشته بود:‌ تمام صورتم شده اشک… نوشتم که چه شده؟ پیام‌های دیگر را که دیدم فهمیدم. …

ادامه‌ی مطلب

تحمل خواندن یک شعر بلند – اسماعیل

نزدیک نوروز است و اواخر دوران پزشکی عمومی‌ام. اگر چند ماهی مرخصی نگرفته بودم، الان تمام شده بود. احتمالا آخرین سالی هست که نوروز را در شیراز خواهم بود و این باعث می‌شود یک حس ویژه برای نوروز امسال داشته باشم. چند روز گذشته، با هر تلنگری و هر بهانه‌ای، …

ادامه‌ی مطلب

با سایه – شعرخوانی ۹ شهریور ۹۹ | می‌بینم…

سایه شعرخوانی ۹ شهریور

چند ساعتی است از سفر فشرده‌ی یک روزه برگشته‌ام. خسته‌ام؛ اما، نمی‌دانم چرا خوابم نمی‌برد. به یاد شعرخوانیِ ۹ شهریور ۹۹ هوشنگ ابتهاج (سایه) افتادم. به سراغش رفتم. به این لحظه‌ی آخر رسید. بارها و بارها نگاهش کردم. چشمان سایه را. این تصویرِ آینده را. می‌بینمآن شکفتنِ شادی راپروازِ بلندِ …

ادامه‌ی مطلب