شوخی مسخره

سال‌ها دیابت داشته باشی و قند خونت به صورت مزمن بالا باشد.

نتوانی غذاهای مورد علاقه‌ت را بخوری چون ممکن است قندت زیادی بالا رود.

با عواقب دیابت دست و پنجه نرم کرده باشی.

 

دیدگانت ضعیف شده و چشمانت را لیزر کرده باشی.

 

حس پاهایت و دست‌هایت کم شده باشد.

به همین خاطر، نتوانی خوب لمس کنی و بابت این موضوع، سختی بکشی.

 

کلیه‌ات از کار افتاده باشد و در بدنت کلیه‌ی فردی دیگر باشد.

یک کلیه‌ی پیوندی.

عواقب پیوند را تحمل کنی.

داروهایی که سیستم ایمنی‌ات را ضعیف کرده تا پیوند پس زده نشود.

صورتت به خاطر کورتون‌ها پف کرده باشد.

همیشه باید نگران این باشی که مریض نشوی.

یه بیماری ساده هم برای تو خطرناک است.

 

روزی چند بار نوک انگشتت را سوراخ کنی تا قندت را اندازه بگیری.

 

همه‌ی این‌ها به خاطر چه؟

 

اگر دیابت نوع یک باشد، چون دیگر انسولین نداری. چون سیستم ایمنی خودت، یاغی شده. چون این سیستم، دیگر فرق خودی و غیرخودی را نمی‌فهمد. خائن شده و به جای حمله به دشمن، به خود می‌زند.

 

با همه‌ی این قضایا کنار آمده باشی و حالا:

 

حالا فرض کن که یک دفعه حس کنی سرت گیج می‌رود. دست‌هایت شروع به لرزیدن می‌کند. تپش قلبت را حس کنی. اضطراب سراسر وجودت را فرا بگیرد.

این‌ها را به پزشک‌ات می‌گویی.

پزشک آزمایش می‌کند و می‌گوید:

خانم/آقا، شما یک توده دارد که به صورت خودکار و نابه‌جا، انسولین ترشح می‌کند و این باعث می‌شود که قند خون شما بیافتد. به آن انسولینوما می‌گویند. یعنی غده‌ای که انسولین ترشح می‌کند. وقتی آن را دربیاریم، مشکلات شما درست می‌شود، اما دیابت‌تان برمی‌گردد.

 

شاید آن لحظه، فرد با خود بگوید:

بدنم با من شوخی دارد؟ اول خودش به من حمله می‌کند و باعث می‌شود که یک عمر از عواقب دیابت رنج بکشم و تقریبا همه‌ی این عواقب از این ناشی می‌شود که دیگر انسولین ندارم. حالا یک غده دارم که نا‌به‌جا انسولین ترشح می‌کند؟

این چه شوخی مسخره‌ای است!

 

 

این ماجرا، ماجرای بیماری یک خانمِ حدودا چهل‌ساله‌ای است که در بخش بستری بوده و این هفته تولدش است.

۸ نظر

  1. امیرمحمد جان سلام امیدوارم حالت بهتر باشه
    امکانش هست منابع دیجیتالی که برای رشته ما مفید هست رو معرفی کنی ؟
    یادمه یکسری چیزها قبلا گفته بودی مثل choosing wisely یا ….
    میخواستم ببینم مورد های دیگه ای هم از این دسته یا مشابهش هست که بتونه کمک کنه ؟

  2. امیر حسین عزیز
    فکر میکنم بشود از جنبه دیگری هم به داستان نگریست.
    این که تو بهش میگویی «مسخره بازی بدن» برای من یادآور همه آن چیزی است که در طی سال های دانشجویی ام از داروین و بعدها داوکینز و بعدترها از «پیچیدگی» آموخته ام.

    بدن را اگر یک سیستم پیچیده در نظر بگیریم، هر سلول یک عضو از سیستم و با خاصیت «خودمانایی» (Self-similarity) است. زمانی که یک عضو از کار می افتد اعضای دیگر سیستم برای این که سیستم را دوباره به حالت تعادل برگردونند، وظیفه اون عضو رو تقسیم میکنند.
    خودت بهتر از من میدونی که «سلول بنیادی» میتونه به هر اندام تمایز یافته ای در بدن تبدیل بشه.
    فکر میکنم پزشکی هم اگر بره به سمت پیچیدگی سیستم در آینده نتایج جالبی در انتظارش باشه.

    با مهر
    یاور

    • سلام یاور عزیز.

      این دید من راجع به این اتفاق نیست. راستش داشتم سعی می‌کردم بروم در مغز آن بیمار و از دید او بنویسم. حس می‌کردم خیلی خسته شده است از این همه مدتی که در بیمارستان بوده (نزدیک ۷۰ روز – به خاطر پیوند و مراقبت‌های بعد آن و حالا این تومور). می‌خواستم حس کنم که اون چه حسی داشته.

      تو بدن سعی می‌کنن جبران کنن که بعضی اوقات موفق هستند و بعضی اوقات نه.

      من دانسته‌هام در مورد پیچیدگی چیزی نیست و خلاصه میشه به چند تا ویدیو و یکی دو تا مقاله و کتاب محمدرضا. سعی می‌کنم بیشتر در مورد پیچیدگی بخونم که بتونم پزشکی را با این دیدگاه نگاه کنم.

      با خط آخرت کاملا موافقم و خودم تمام سعیم این هست که خودم به این سمت برم.

  3. ایا میتوان فقط بخشی از غده را برداشت و بقیه اش را به عنوان منبع انسولین در بدن گذاشت و از داروی ایمینوساپرسیو و یا نمیدانم هر چیز دیگر (انجام کمو هرچند وقت یکبار) برای کنترل غده استفاده کرد؟ البته غده سرطانیست و احتمال بالای متاستاز دارد و فکر میکنم عملا غیرقابل انجام باشد و اینکه تزیرق انسولین صد در صد راحتتر از تحمل کیمو یا داروی سرکوبگر ایمنیست.

    • سلام رها.
      من همین رو سر راند از استاد پرسیدم. استاد گفت که امیدوار باش که تومور رو پیدا کنن و بتونن در بیارن اصلا. تومور این خانم ۴ در ۴ میلی‌متر بود.
      نه اتفاقا. بیشتر insulinoma ها، خوش‌خیم هستند. بیشتر از ۹۰ درصدشون. نیازی به کیمو ندارند ولی خب قند رو میندازن :))

      آره. منم باهات موافقم که تزریق انسولین راحت‌تر هست. داروهای سرکوبگر و کیمو، داروهای سختی هستند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *